امید زندگی مامان و بابا

شیطونک مامان

سلاااااااااااام پسر نااااااااااازم....قربونت برم خووبی؟؟؟؟؟عاشقتم مامان... پسرک بلای مامان خیلی شیطون هستی هاااااااا.همش تکون تکون میخوری و میچرخی مامان...من و بابایی همیشه میشینیم و ذل میزنیم به شکمم تا تو رو ببینیم.امروز همچین چرخیدی که کااااامل شکمم بالا و پایین شد...نمیدونی چه ذوقی میکنیم... بابایی جون داشت به من آمار درس می داد اخه 5 شنبه امتحان دارم ولی تو که نمیذاشتی شیطونک...اصلا نمیتونستم تمرکز کنم از بس که پا میکوبیدی... دیروز که سر و ته بودی و پاهای کوچولوت زیر دنده ام بود اخ اخ از بس لگد زدیییییییییییییی...دردم میگرفت پسری ولی عاشق اون درد بودم چون تو با پاهای کوچولوت عشق من هستید... فدات شم بابایی همش میگه چیزی...
29 ارديبهشت 1392

خوشکل پسر من

سلام پسر نازم.خوبی؟قربون تکونات برم عزیزم.پسرم عاشقتم..همین الان هم داری تکون تکون میخوری تا مامان ذوق بکنه.. گلکم یه عااااالمه چیزای خوشکل برات خریدیم...یه عالمه لباسای ناز و خوشکل...یه دست لباس کماندویی برات خریدیم...وای نمیدونی چه باحالههههههههههه یه کفش کماندویی هم داری  روزی صد بار قربون صدقه اش میریم..هی همه رو باز میکنم نگاه میکنم بوس میکنم بغل میکنم بعد دوباره تا میکنم و میچینم سر جاش... بهت قول داده بودم که عکس وسایلت رو میزارم تو وبلاگت ولی مامانی خیلی هستن اگه بخوام از همه عکس بگیرم یه عالمه میشه کهههه پسر...تصمیم گرفتم وقتی اتاقت کامل شد و همه چیز رو چیدیم بعد کلی عکس بگیرم از اتاقت و بعد بزارم...باشه پسرم؟بخبخشید خب؟؟...
23 ارديبهشت 1392

پسرم دوست دارم

سلام پسرم...خوبی؟خدا رو شکر... تکونات تو دل مامانی بیشتر شده و هر بار که حرکت میکنی من و بابا کلی ذوق میکنیم... ... بابایی هر روز صبح که بیدار میشه دستش رو میزاره رو شکمم و بهت صبح بخیر میگه...امروز صبح وقتی بهت سلام داد تو 3بار محکم پا کوبیدی و بابا کلیییییییی ذوق کرد... پسر مهربونم بابا میگه دیشب خوابت رو دید میگه خیلی ناز و خوشکل بودی...فدات بشم الهی... هر شب دوتایی کلی نازت میدیم و ذل میزنیم به شکمم تا تو حرکت کنی و قند تو دل ما آب بشه... خیلی دوست داریم خیلی خیلی زیاد... بابا الان رفته آرایشگاه خوش تیپ کنه بیاد باهم بریم خرید..میخوایم برات یه عالمه لباسای نااااز بخریم عشقم... عکساشون رو برات میزارم که بزرگ شدی تو وبلا...
16 ارديبهشت 1392

روز مادر

سلام پسر خوشگلم....خوبی مامان؟؟؟؟ عشقم امروز روزه مادر هست و من برای اولین بار این روز رو با تمام وجودم حس میکنم...من مادر هستم...مادر تو...الان که توی وجودم هستی با هر تکونی که میخوری بهترین و زیباترین هدیه ی تمام عالم رو بهم میدی... من مادر شدم...من مادر هستم...نمیدونم لیاقت این اسم بزرگ و قشنگ رو دارم یا نه نمیدونم واقعا میشه به من گفت مادر یا نه ...ولی میدونم که بهت عشق میورزم...میدونم که جونم بهت بسته هست...باهات ساعت ها حرف میزنم...نوازشت میکنم...میبوسمت...هزاران ارزوی خوب برات دارم...حاضرم جونم رو برات بدم...همه ی چیزای خوب دنیا رو برای تو میخوام...میگن همه ی اینا مخصوص مادراست پس یعنی میشه گفت که منم مادر هستم...؟؟؟ خدای...
11 ارديبهشت 1392

لباسای پسرم

سلاااااااااااااااااااام پسرم خوبی مامانییی امروز مامان و بابا با هم رفتیم و برای شما دوتا لباس خووووووششششگل خریدیم..... ااااااااننننننننننننقققققققققققدددددددددددددرررررررر ذذذذذوووووووققققققققق کرده بودیم که نگو.... ببخشید وقت نداریم بیشتر برات بریم خرید..ولی به زودی زود برنامه ریزی کردیم که بریم و یه عااااااااااااالمه چیزای خوشگل برات بخریم...... عاشقتییییییییییییییییییییییییییییم ...
4 ارديبهشت 1392
1